به خانه بر می گردیم

ساخت وبلاگ
ترک کردن از جنس مخدر است. من که شهرها و آدم‌های زیادی را ترک کرده‌‌ام تسکین بعد از غربت را می‌فهمم. هرچند سخت. این رفتن و برگشتن. باید از این دسترنج به یغما رفته‌ات دل بکنی. قرآن می‌گوید نه شما که روزگار دنبال شما هم مدام در حال تداول است. پیروزی به شکست و شکست به پیروزی تبدیل می‌شود. مهم این است که شما برنده باشید. آنها که مخدر بعد از ترک و لذت بعد از فراموشی را نمی‌فهمند حتماً آن حس ِ عجیب ِ دیوانه‌کننده‌ی نو شدن را هم درست نمی‌فهمند.  به خانه بر می گردیم...ادامه مطلب
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 16 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 13:02

شب پنجم آبان از روی ثانیه‌ها عبور می‌کرد تا به چهل سالگی برسد. ترافیک تهران بهترین فرصت است برای خیال‌های عمیق. برای خاطراتی که کج و معوج از دیوار‌ بلند صحنه‌سازی‌ها بالا رفته‌اند و یکباره سر بر می‌آورند. و تو گاهی نگران می‌شوی که قرار است که دوباره چطور آنها را به پرتگاه گذشته برگردانی. اولین پیام تولد از طرف حسن آمد. از حسن بارها اینجا نوشته‌ام. روزگار ما را به طرز عجیبی به هم آشنا کرد. برایم عکسی فرستاد از خودش و پسرش. از دانشکده سبز... از پرتگاه روزهای عجیبی که هیچ‌وقت تکرار نشدند. از صندلی مورد علاقه‌ام که پایه‌هایش رنگ شده بود و روکش جدید تنش کرده بودند. که تک و تنها همچنان رو به اقیانوس در شهر ساحلی نشسته بود. از پنجره‌ی قدی اتاق مطالعه که رو به حیاط منتهی به دره‌ی اقیانوسی همچنان محکم ایستاده بود. حسن خودش می‌دانست که من اکثر ساعات بیداری روزهای جوانی‌ام را در همین اتاق، در همین صندلی سپری کرده بودم. آخر پیام نوشته بود که چند روز دیگر هم خودش چهل ساله می‌شود.. و برایم بنویس که چه حالی است.. شبیه رمان‌های فرانسوی میخواست آخر قصه را کمی تار هم کرده باشد. مثل همیشه برایش طنز نوشتم. از وحی‌های نرسیده و سایه‌های رسیده. هنوز انگشت انگشتری دست راستم از ضربات روی فرمان چند شب پیش درد می‌کند [..]. مسئولیت جدید طوری است که مجبورم آفتاب نزده بروم و آفتاب رفته برگردم. روزگار من را که به ساعات اداری هیچ وقت خو نکرده بودم میخواست اهلی کند. از همین ساعات مشخص روز شروع کرده بود. چند پیام دیگر هم نیمه‌شبانه رسیدند بی‌آنکه از هم سبقتی گرفته باشند. از مراسمات و مراسلات روز تولد دل خوشی نداشتم. ساموئل می‍گفت دست خودتت نیست. ژن ِ کناره‌جویی داری. شاید راست می‌گفت. گرچه هیچ‌وقت در این چهل به خانه بر می گردیم...ادامه مطلب
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 13:44

دیدى دلا

که

آخر

پیرى

و 

زهد

و

علم

.

.

.

.

با من چه کرد دیده ى معشوقه باز من

به خانه بر می گردیم...
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت: 13:17

از کوه‌های جنگلی ِدویست کیلومتر دورتر از شهر ساحلی آموختم که راه‌هایی که به قله ختم نمی‌شوند حتماً به دره ختم می‌شوند. دریاچه‌هایی که بالای قله‌هاست برای آب‌تنی خوب نیستند. خرس‌ها آنالوگند و راه حل فرار تاخیری دارند. پلنگ‌ها دیجیتالند و بازی‌شان مرگ و زنده‌گی است. کوهپایه‌ها از نزدیک قله‌ها زجرآورترند. زنبورهای پایین‌دست شهدشان شیرین‌تر است. سبکبالی طول مسیر را کم می‌کند. درخت‌ها قابل اعتماد نیستند. آنها که سایه ندارند ولی جرقه دارند. آنها که در کوه فریاد می‌زنند در خانه بیشتر سکوت کرده‌اند. آدم‌هایی که بی‌ هیچ نشانه‌ای در مسیرت قرار می‌گیرند بدون خبر قبلی ناپدید می‌شوند. آدم‌هایی که مستقیم نگاه نمی‌کنند دیرتر حذف می‌شوند. آن‌ها که روی موج سوار می‌شوند در طوفان پیاده می‌شوند. دریا در روزهای ابری کمتر بالا می‌آید. مهتاب شن‌ها را آتش‌فشان می‌کند. ماهی‌ها عاشق نمی‌شوند. گل‌ها آفتاب‌ را می‌گردانند. سنگ‌های بُرنده‌ی ساحلی تیغ‌های جراحی شفابخشند. یاقوت‌هایی که روزها گم می‌شوند فقط شب‌ها پیدا می‌شوند. مفاتیح الجنان ِثانیه‌ها سکوت روز و گریه‌ی نیمه‌شب است. کسانی که دوستت دارند بیشتر زخم می‌زنند. بیشتر زخم می‌زنند.... به خانه بر می گردیم...ادامه مطلب
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 15:16

چراغ‌های شهر دلبستگی خاموش بود. سین چای تازه دم گذاشته بود. عطر سیب و دارچین در فضا می‌پیچید. هنوز کمی مانده بود صبح شود. سماور برقی به مزه‌ی چای ناخنکی می‌زد. از پرده‌ی اتاق پذیرایی هم، نوری از لابه‌لای ساختمان‌های بتونی بدقواره به درخت حیاط مجاور می‌زد. انگار سحر هم می‌خواست ناخنکی به فضای خانه بزند. کاش آفتاب بیاید. ساعت 8 صبح جلسه‌ی شورای پژوهشی بود. بی‌رمق به جلسه می‌روم. در راه به خودم می‌گویم که پانزدهم اردیبهشت یادت نرود. اما سخت است ماندن بر تصمیم‌های سخت. لوکوموتیو هوس بر ریل‌های درهم ریخته‌ی مقاومت می‌راند. چقدر تعبیر قرآن قشنگ است. می‌گوید: و من یوق شحّ نفسه. یوق یعنی نگهداشتن. یعنی ترمزکشیدن. شحّ یعنی قطار تمایل. هر کس ترمز قطار نفسش را بکشد، رستگار می‌شود. چقدر عجیب است این جمله. انگار منظورش فقط بهشت هم نیست. از هر چیز دست بکشی در این دنیا، ناگهان همان یا بهترش دیر یا زود به تو روی‌ می‌آورد. این فرمول طلایی. این یک خطی که اگر آن‌سر دنیا یک عمر برای فهمیدنش صرف کنی، باز می‌ارزد... جلسه‌ی ساعت 8 به جلسه‌ی ساعت 10 می‌رسد. اینبار کمی هیجان بیشتری دارد جلسه. جلسه رفتن در ایران مثل مخدر است. مثل غذا درست کردن. یک کار تکراری با نتیجه‌ای نهایتاً قابل پیش‌بینی. سال های اول آمدنم به ایران، ساعت‌های جلسات را ناخوش داشتم. گاهی زیاد. اما حالا صبوری‌ام انگار بیشتر شده است. نزدیک‌ترین پنجره به در خروجی را پیدا می‌کنم. زل می‌زنم به آس‌مان لابلای پرده‌ها. گاهی هم میان صحبت‌ها چیزی می‌گویم که فیزیک نشستن در جلسه به هم نخورد. در این میان گاهی غریبه‌هایی هم پیدا می‌شوند که ارزش گوش کردن داشته باشند. دکتر ح در جلسه‌ای در ستاد نانو وقتی داشتم آب ِ جوش را روی ذرات مکدر نسکافه ی به خانه بر می گردیم...ادامه مطلب
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 13:35

چه کسی میدانست

ما بعد از خداحافظی 

به چه چیزی مبتلا می شویم

به خانه بر می گردیم...
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 13:35

پانزدهم اردیبهشت ماه هزار چهارصد و دو. غروب جمعه‌ای. 

به خانه بر می گردیم...
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 28 ارديبهشت 1402 ساعت: 21:55

 نماز مغرب پیرمرد، وقتى شانه هایش به هنگام قنوت موّاج مى شد. 

به خانه بر می گردیم...
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 71 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1402 ساعت: 23:44

همه از تو خوش.. بود ای صنم .. چه جفا کنی .. چه وفا کنی ... پ.ن: چهل سالگی سنی است که عصر سی‌ام ماه، دلت می‌گیرد از رفتن رمضان. احساسی که هیچ وقت تجربه‌اش نکرده‌ بودی. چهل سالگی یعنی بفهمی بهترین لذت این زنده‌گی استغفار است و بهترین تربیت بدنی سجده‌های طولانی. یعنی دست پدر و مادرت را بوسه بزنی. دوستان و آشنایان را دعا کنی. و سکوت کنی. طولانی و بسیار. طوری که فکر کنند او مدت‌هاست که چهل ساله بوده.  به خانه بر می گردیم...ادامه مطلب
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 75 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:55

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

به خانه بر می گردیم...
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 13:37