انقلاب همه چیز را عوض نمی‌کند

ساخت وبلاگ

گفتم آقا شجریان! راست گفتن که دیگه نمی‌خواین بخونین؟ گفت: بله! گفتم که: گفتن که برای هر آواز بیست هزار تومن می‌خواین؟ گفت: بله.... این بله‌ها مثل چاقویی بود که تو قلبم فرو می‌شد. من و شجریان شب و روز با هم بودیم. یه دوستی و صحبت و علاقه‌ی متقابل عمیق بین‌مون بود. روابط خانوادگی داشتیم {...}

گفتم آقا شجریان! من اگه همه‌ی دنیا رو داشتم برای یه دهن آواز تو می‌دادم... مرد حسابی حالا که قیمت رو آوازت می‌ذاری، یه قیمت حسابی بذار؛ یعنی من بیست‌هزار تومن بهت بدم می‌خونی؟ گفت: بله! گفتم: این که مشکلی نیست.من همین الآن بیست‌هزار تومنو بهت می‌دم. گفت: آقا اختیار دارید! گفتم: یعنی منو قبول داری؟ گفت: آقا اختیار دارید. گفتم: خُب فردا ساعت پنج بعد از ظهر قرار می‌ذاریم بیا بخون. گفت: بله! چشم! با همین صراحت..!

{...}

گفتم: آقا شجریان! قمر نیست که دیگه بخونه! بنان هست و دیگه نمی‌تونه بخونه (چشمان ِ سایه پر از اشک می‌شود!). تو رو خدا وقتی رانندگی می‌کنی مواظب باش. زبانم لال. زبانم لال زبانم لال اگه تصادف کردی مُردی من این بیست‌هزار تومن رو به کی بدم بخونه؟... با تعجب منو نگاه کرد شجریان...

گفتم: آقای شجریان!! نرخ ما همون هشتصد تومن سابقه. هر وقت خواستی بیا بخون. انگار می‌کنم که تو هم مُردی ....! تو خیال می‌کنی دنیا تعطیل می‌شه؟ بعد از تو یکی دیگه می‌آد، یکم بدتر. یکم بهتر از تو می‌خونه. چنان که تو بعد از دیگران اومدی، بعد از اقبال السلطان اومدی. بعد از تاج اومدی. بعد از قمر اومدی. بعد از ادیب اومدی. بعد از بنان اومدی. دنیا که تموم نمیشه...

سرخ شد و سرشو انداخت پایین. فکر نمی‌کرد بعد از این‌همه مقدمه‌چینی چنین حرفی‌ رو بهش بزنم.. یکم نشست و بعد رفت. و وقتی رفت من زار‌زار زدم به گریه. یک سال و نیم شجریان برای ما نخوند. و جالبه اینه که روابط خانوادگی‌مون رو داشتیم. {...} یک سال و نیم بعد شب ساعت هشت آمد پیش‌ام. روش نمی‌شد حرفش رو بزنه. سه ساعتی حرف زدیم. شب نزدیک در که بود با خجالت گفت که باز دوست داره که بخونه.. 

.

.

پیرپرنیان‌اندیش... خاطرات ه.ا.سایه

به خانه بر می گردیم...
ما را در سایت به خانه بر می گردیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 22:33